جدول جو
جدول جو

معنی درم مهره - جستجوی لغت در جدول جو

درم مهره
(دِ رَ مُ رَ / رِ)
میخ درم. سرسکه. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
بسازند و آرایش نو کنند
درم مهره بر نام خسرو کنند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ مُ رَ / رِ)
یک نوع ساز است. (ناظم الاطباء). (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 403)
لغت نامه دهخدا
(دَ مُ رَ)
نام یکی از دروازه های بخارا در پیش از اسلام که بعداً به در بنی اسد مشهور گشت و این در پس از در بنی سعد قرار داشت. (از شرح احوال و آثار رودکی ص 85)
لغت نامه دهخدا
مهره مدور، دارای اندام گرد و مدور گرد و غند: بماه چهره بودی رشک زهره برنگ و قد سفید و گرد مهره. (کاتبی)
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی مهره بزرگ سفید یا آبی که آنرا بر گردن خر و اسب و استر آویزند، نویع بوق و نفیر که در حمامها و بازیگاهها و آسیا ها نوازند، خال سفیدی که در چشم مردم افتد و بسبب آن نابینا گردند
فرهنگ لغت هوشیار
گلوله ای از پر و جز آن که مرغان شکاری از معده بر میاورند و آنرا بترکی اوخشی گویند
فرهنگ لغت هوشیار
داس بزرگ علف تراشی
فرهنگ گویش مازندرانی